ببینم پسر چرا گریه میکنی ؟
هیچی آقا
اینجا کلاس اول دبیرستانه خجالت بکش ...
دانش آموز با گریه :
آخه آقا شما که نمی دونید ...
چی رو نمی دونم ؟
آقا من دلم برای مادرم تنگ شده !
همه ی کلاس خندیدند
و معلم گفت : چرا ؟
پاشو
پاشو برو یه آبی به صورتت بزن ...
اصلاً می خوای برو خونه پیش مادرت ... !!!
باز هم خنده ی کلاس بلند شد ...
اولین روزی هم که به مدرسه رفتم همین طور بودم ...
معلم اون روز هم همین حرف ها رو زد ...
اون روز مادرم توی حیاط بود و من از پنجره نگاهش می کردم
اما این بار
هیچ جا نیست ...
هیچ جای دنیا
دو روز پیش مادرم از دنیا رفت .
همه ی کلاس در سکوتی سنگین غرق شده بود
معلم از پنجره نگاهی به حیاط مدرسه کرد و گفت :
گریه نکن پسر
مطمئن باش امروز هم مادرت تو حیاط مدرسه است .
برچسب : نویسنده : zeynab7 بازدید : 26